Friday, May 30, 2003


بیاد عمو صادق در این شامگاه زادروزش
دریغا که بار دگر شام شد
سراپای گیتی سیه فام شد

جهان را نباشد خوشی در مزاج
بجز مرگ نباشد غمم را علاج

ولیکن در آن گوشه در پای کاج
چکیده ست بر خاک سه قطره زخون

ما امروز دو جور ايرانی بيشتر نداريم، آنهايی که با "شمر" اند و يا آنهايی که با حکومت اسلام اند.

عمرو عاص

Thursday, May 29, 2003


پیشکش به کنجکاو ورهگذر ثانی
ناسزا
بخش سوم
بیماری کودنانه راست روی در فاشیسم و افشین زند

گفتیم که افشین زند تنها کسی در جمع وبلاگنویسان است که پذیرای میمهای «شیخ سعید بحر العلوم» شده، ایمان وی به تمامی گفته های بی سروته و خنده دار شیخ به گونه ای است که ما شک کردیم نکند این شیخ همان رضا پهلوی باشد و یا زبان دشمنان سلطنت لال، نکند میمهای شیخ به روح و جسم رضا پهلوی نفوذ کرده و خون کیانی میمی شده است.
برای روشن شدن داستان و بررسی و داوری شمری سری به وبلاگ آقای زند زدیم و نگاهی به نوشته های ایشان در چند ماه گذشته انداختیم تا ببینیم در چند ماه گذشته چه نوشته ،دستاورد ما نبشته زیر است و آنرا به صحرای کربلای شمرنامه آوردیم تا ارمغانی باشد برای رهگذران این وادی خشک.

النظافه من الایمان
خیالتان تخت باشد که هدف نوشته ما برخورد به شخصیت واقعی آقای زند که بگمانمان وزیر راه و ترابری آینده در دور دوم سلطنت خاندان پهلوی خواهد شد، نیست ، بلکه برخورد ما به شخصیت سیاسی وبلاگی ایشان است که به گفته عمروعاص مانند صابون حمام گلنار زمان شاه خدا بیامرز می باشد.
این گونه صابون در دوره حکومت اسلامی مدتی کوپنی شد و سپس نایاب گردید و امروزه تنها در کشورها پیمان نفتا آنهم به گونه ای قاچاق در بازار سیاه سیاست به فروش می رسد. از خواص این صابون همانا این باشد که در اثر همنشینی های بسیار با سنگ پای قزوین در حمامهای عمومی، یکی از ویژه گی های ناپسند این سنگ پا را که زبانزد مردم است و ما به دلیل عفت کلام ذاتی مان از نامبردن آن خوداری می کنیم، را به خود گرفته است. به هررو این صابون هم لیز است و هم زبر، کسانی که پی این صابون به تنشان خورده میدانند که ما چه میگوییم.

به سلامتی
برای کسی که تا کنون حمام عمومی نرفته است و با اندیشه های افشین زند آشنایی ندارد در برخورد نخست وی دمکراتی مادر زاد می نماید. ما یکبار به چشم خودمان دیدیم که کارکشته ترین رهبر حزب کمونیست کارگری نادر بکتاش که می گوید خورشت سبزی مکروه است چون بوی ناسیونالیسم ایرانی می دهد، از شنودن دیدگاه های مترقیانه افشین زند به گونه ای به وجد آمد که بدون توجه به بوی شله زرد کله آقای افشین زند از وی را برای نوشیدن آبجو و گپی سیاسی در باره فوائد هم کاسه گی چپ و راست، در یک بار خیالی دعوت به عمل آورد و افشین نیز پذیرفت و برسم ادب فاتحه ای هم برای زنده یاد «منصور حکمت» هم خواند اما آبجو را یکسر بالا انداخته، نیکسون را برای حمایتش از شاه ستوده، متلکی بار مارکس لعنت الله علیه نمود و چون جعفر جنی غیب شده و آقای نادر بکتاش را که هنوز آبجو خیالی اش را سر نکشیده بود در خماری گذاشت.

پرونده خسرو گلسرخی
از دمکرات بود آقای افشین زند همان بس که وی از مخالفین سرسخت مجازات اعدام است و برای اثبات این مدعای خویش، خسرو گلسرخی را زنده کرده و در دادگاه دادگستر (عادل) نظامی بریاست خودش محاکمه نموده و به جرم برنامه ریزی برای گروگان گرفتن رضا پهلوی در تورنتو محکوم به حبس ابد با اعمال شاقه دربرگیرنده خواندن نوشته های فاشیستی آفشین زند در سیاه چالهای وبلاگ خود مینماید. تا درس عبرتی شود برای دیگر وبلاگیان که خیال به گروگان گرفتن عکس رضا پهلوی را از راه لینکیدن به وبلاگهای آزادی و اعتراض را از کله های پوک خودشان بیرون بریزند.
ما نسخه ای از این پرونده جنجالی برای «سازمان دیدبان حقوق بشر در وبلاگستان» فرستادیم و اینان نیز در نامه ای ستایش آمیز برای خودمان نوشته اند:

گرامی شمر فعال اجتماعی فلکزدگان چپگرا در وبلاگستان
رئیس دادگاه شله زرد خورده که چنین حکم چرتی را صادر کرده و بیجا کرده است چنین چیزهای بی سروته ای در وبلاگ خود نوشته. چرا که بر اساس مفاد این پرونده متهم آقای خسرو گلسرخی ساکن بهشت زهرا دادگاه را به رسمیت نمی شناخته و نمی شناسد و و افزون براین اصلا رئیس محترم دادگاه را حتی به پشم خودش نشمرده و اینرا همه میدانند.
مگر رئیس دادگاه کر بوده به فریاد آقای خسرو گلسرخی که گفته است شکنجه شده ام رسیده گی نکرده است. این فریاد به گوش همه رسیده است وبرای همه وجدانهای بیدار روشن است که وی شکنجه شده. به گمان ما رئیس دادگاه یا اصلا وجدان ندارد و یا وجدانش خوابیده که چنین حکمی را صادر کرده
نه این دادگاه تجدید نظر بریاست آقای زند و نه آن دادگاه بدوی که آقای خسرو گلسرخی ساکن بهشت زهرا را محکوم به تیرباران هم نمود کمترین سندی بر درستی حکم خویش ندارند وشله زرد میخورند اگر چنین غلطهای بکنند.
افزون بر این گواه دیگر این ماجرا آقای عباس سماکار، که از دست حکومت شاه جان بدر برده و برای فرار از دست دژخیمان حکومت اسلامی به آلمان پناهنده شده و از ترس ماموران ساواک مدتی در گوشه سایت گویا پنهان شده بود، ادعا میکند که روح متهم آقای خسرو گلسرخی ساکن بهشت زهرا اصلا از گروگانگیری خبر نداشت و ندارد.
قاضی محترم دادگاه آقای افشین زند یا اصلا از وجود چنین گواهی خبر ندارد و یا خودش را به آنراه زده. بنا بر این آقای افشین زند سیاسی فکر می کند صلاحیت رسیدگی به پرونده را نداشته و ندارد. متن این پرونده هم برای عفو در پیشگاه همایونی خدمت رضا شاه دوم پادشاه دمکرات ایران و جهان و حومه آن کهکشان راه شیری فرستاده شد.
برای رهایی آقای خسرو گلسرخی از بند این قاضی بی وجدان و اعاده حیثت از تمامی قربانیان زندان، شکنجه، اعدام در دوران حکومت پهلوی هم که شده دربایسته است تمامی خوانندگان شمرنامه بخش دیدگاه های شمرنامه را امضا نمایند.
«سازمان دیدبان حقوق بشر در وبلاگستان»

یازدهم سپتامبر و غائله سیاهکل
از قرار معلوم موجی شدن آقای افشین زند از انفجارات یازده سپتامبر در آمریکا که پس از یکسال و اندی، مغز بلاگی ایشان در تورنتو تکان داده و ویرا به یاد قیام سیاهکل و پیوند دادن آن با شبکه القاعده انداخته است. این جانباز صد در صدی در پوستین یک تاریخنگار ورزیده، سیاسی کار کارکشته مانند سرکار استوار فرو رفته وگزارش زیر برای ثبت در« تاریخ کس وشعر نویسان وبلاگستان» به پیشگاه اعلیحضرت همایونی شاهزاده رضا پهلوی فرستاده تا به توشیخ ملوکانه مزین گشته و در تاریخ 2500 ساله آینده خاندان پهلوی پیوست گردد.
افشین گزارش تاریخی خود را برای درس عبرت آندسته از وبلاگنویسانی نوشته که با خواندن کتاب ماهی سیاه کوچولو هوادار مشی چریکی شده و در آینده نزدیک گذرشان به زندانهای رژیم شاهنشاهی خواهد اوفتاد. بنابر باور آقای زند قیام سیاهکل غائله ای بود که بوسیله گروهی جوان دانشجو که دست چپ و راست خودشان را هم نمی شناختند و از ذوق خواندن کتابهای صمد بهرنگی و زندگی در تمدن بزرگ و آزادی های همه جانبه و رفاه اقتصادی دوست داشتند بمیرند، راه افتاد.
دست شاه درد نکند که ریشه آنها را کند آنها تروریست بودند و رژیم شاه که بوسیله کودتا روی کار نیامده بود و دولت ملی مصدق را به فتوی آیت الله کاشانی و مقلدانش که نوچه های شعبان بی مخ هم نبودند سرنگون نکرده و دکتر حسین فاطمی را تکه پاره نکرده بودند و اصلا کسی را از مرداد 32 تا غائله سیاهکل کشته نشده بود و زندانی سیاسی نداشت و همه روزنامه ها هم آزاد بودند، از اساس دمکرات بود و باید این تروریستها را می کشت. شاه سایه خدای دمکراتهای روی زمین بود و با روحانیون رابطه خوبی داشت و یکبار که بند تنبانش پاره شده بود از امام رضا شفاعت خواسته بود و امام رضا هم عمامه خودش را بند تنبان شاه کرده بود و شاه کمربسته دمکرات اسلام گستر بود.

قاضی مرتضوی و سرکار استوار
به گمان آقای افشین زند گناه اصلی غائله سیاهکل از گور کتاب ماهی سیاه کوچولو بر می خیزید که بچه دانشجوها توی دانشکده پلی تکنیک کودکستان تهران می خوانند، در این کتاب کودکان دانشجو با اصول چاقو کشی آشنا شده و هوادار شاه و نوچه شعبان بی مخ نمی شدند و تروریست از آب در می آمدند. بسیاری از کسانی که اینروزها از رضا پهلوی می پرسند: در باره دوره فرمانروایی پدرتان چه می اندیشید؟ به گروهای فشار مارکسیستی وابسته هستند که ماهی سیاه کوچولو می خوانند و آتش این پرسشهای فشار دهنده بر قلب شاهزاده جوان، و دل خونبار هواداران سلطنت از دل ماهی کوچکی برمی خیزد که هوای دیدن دریا را دارد.
بنابر این اگر آقای افشین زند جای قاضی مرتضوی بود برای پاسداری از تاج و تخت کیانی و حفظ آبروی سلطنت که در سایه آن مردم رفاه آزادی و حقوق شهروندی داشتند می گفت باید این کتابها را سوزاند.
و آقای افشین زند پلیتک سرکار استواری میزند و مزه می ریزد و می گوید صمد و توی پرانتز می گوید «با صمد آقای خودمون اشتباه نشه!» صمد بهرنگی کافر است و کتابهایش را باید سوزاند. همه خواننده به وجد می آیند و وبلاگ سرکار استوار میشود پاسگاه ژاندارمری ده پایینی. چشم راست همه اهالی ده بالا می شود هدف انگشت نشانه دست چپ صمد بهرنگی، تنها جای قوچعلی، عین الله، کدخدا و ننه آقا خالی میماند که ما آنرا به حساب ته کشیدن ذوق ادبی سرکار استوار در این بخش از داستان میگذاریم.
ناگفته نماند افشین به فرهنگ مرده پرستی می تازد، اما دوست ندارد کسی با برشمردن تنگناهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی روح در گذشتگان خاندان سلطنت را در گور بلرزاند و دل شاهزاده جوان را بشکند.
دنباله خواهد داشت

Wednesday, May 28, 2003


ناسزا
بخش دو
نخستین پیام شیخ
از واپسین نوشته مان به شیخ شبی نگذشته بود که چشممان به نخستین پیام گستاخانه ایشان در شمرنامه روشن گردید، شیخ به گمان اینکه ما یساری هستیم و چون دیگر یساریون از دنیای پلید شیخان بی خبریم به شیوه دیگر شیخان که حتی شیطان را می فریبند، سالوسانه پیام خود را با شمر جان آغازیده بود و هر آنچه که ما به وی گفته بودیم بسود خویش وارونه کرده و در پی آن گریزی به دنیای پزشکی زده و از جانوران عجیب الخلقه ای بنامهای «ارگانیسم» و «واکسن» نامبرده بود که تا کنون به گوشمان نخورده بود و دست آخر ما را به رفوگری دین پلید اسلام متهم کرده بود. از آنجایی که ما این جماعت را نیک می شناسیم پاسخی در خور برای ایشان نوشته و برای اینکه ایشان خر فهم کنیم چکیده و گوهر پیام خودمان را برایش دوباره نوشتیم و دست آخر هم به وی یاد آوری کردیم که:
از گستاخی ات در داوری کردن آنچه که در شمرنامه نوشته ایم اینبار چشم پوشی نموده و آنرا به حساب ناپختگی ات می گذاریم و یاد آوری می نماییم که هر آنگاه از آن دو پیام ساده سر در آوردی میتوانی به داوری نوشته های ما در شمرنامه بپردازی، خیالت هم از اکنون تخت باشد که ما نه برای دلخوشی تو و نه هیچکس دیگر ننوشته و نمی نویسم و دوست هم نداریم که کسی برایمان روشن کند چگونه بنویسیم.

رساله شیخ
باری برای اینکه شناختی از جانورانی که شیخ در پیام خود نامبرده بود بدست آوریم سری به وبلاگ ایشان زدیم که دیدیم «شاش الله» ایشان چون دیگر آیات عظام که خود را آیت الله خوانده و خود را عقل کل میپندارند برای خود رساله ای در مسائل اساسی دین مبین اسلام از قبیل قوانین حیض، چگونگی بجای آوردن فریضه جماع، فوائد جلق، نماز میت و فشار قبر بر سیمون دوبووار، خطرناک بودن داروین و صوابهای کمونیست ستیزی دارد، افزون براین احادیثی معتبری از قرآن و پیامبر جاکش اسلام در مورد زناشویی، فتوی ستیز با زنانی که امروزه با دین اسلام مخالفند و این دین پلید را علت سیه روزی خود میدانند. به گمان شیخ زنان بالفطره یا کمونیست هستند و یا چپگرا، چرا که از دنده چپ آدم آفریده شده اند، در قاموس شیخ مومنه ها نباید به روشنفکران گوش کنند و نزدیکی کنند چون روشنفکر جماعت چون بیست و چهارساعته سرش توی کار خواندن کتاب و روزنامه و اوراق ذله می باشد و اصلا وقتی برای فریضه جماع ندارد و یا اگر هم داشته باشند چون غرق در رخدادها فلاکتبار جهانند اصلا توانایی های این کار ندارند، رستگاری بگمان شیخ همانا گوش دادن و خواندن چرند و پرندهای وی می باشد که از طریق میمهای شیخ به تن و روح خوانند آنهم از سوراخی که شیخ نام نمی برد رسوخ کرده و فرد مومن رستگار شده و احساس آزادی می کند. از قرار معلوم این میمها تنها به تن و روح آقای افشین زند نفوذ کرده بگونه ای که ایشان احساس آزادی زیادی کرده و با همه وبلاگ نویسان و وبلاگ خوانان سر جنگ و ستیز دارد و به گفته برخی چون یابو لگد پرانی می کند ولی دیگر وبلاگیان برای میمهای شیخ تاکنون تره هم خورد نکرده اند و ویرا به پشمشان حساب نمی کنند و این باعث واپسین فتوای شیخ شده است.
نا گفته نماند شیخ چون آیت الله ناصر مکارم شیرازی که با تکیه بر سابقه حوزوی خود، خود را در تمامی امور از کشوری، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، ارضی، سماوی و گیاه و جانور شناسی صاحب نظر دانسته و نظریات تمامی صاحب نظران این گستره ها رد می نماید. اما بر خلاف دیگر آیات عظام که رساله های خود را با گویش کُس کربلایی می نویسند، رساله «شیخ سعید بحرالعلوم» را می توان «شیخ کاری» نامید که گویشی کُس آنجلسی دارد.

تازه ترین فتوای شیخ
همانگونه خمینی(مج) فتوای قتل سلمان رشتی را به سبب کفر گویی داد و وی را باعث تمامی فلاکتها و مصیبت هایی که گریبانگیر جهان اسلام شده و می شود دانست و در یک کلام وی را مفسد فی الارض خواند. شیخ نیز فتوایی داده بنام خاله سوسکه و کسپر که در آن شبح و مهشید مفسد فی الوبلاگستان خوانده شده اند، در این فتوا از رفت آمد های مشکوک ارواح خبیثه مارکسیستی به وبلاگ شبح پرده برداری می شود و اینکه شبح همه اش در باره این ارواح خبیثه می نویسد. افزون بر اینها اینکه شبح توی اتاق خواب مارکس رفته و می رود. و مهشید خودش با چشمان خودش رابطه نامشروع مارکس با کلفت خانه خانواده گی مارکس دیده ولی از آنجا که هوادار جنبش زنان بوده و بالفطره چپگرا برای حفظ آبروی مارکس و کمک به جنبش زنان این کلفت به بیمارستانی برده و آن تخم حرام را ساقط کرده، اما اکنون پشیمان شده و می گوید آن بچه را به پروشگاه داده اند و گلکو مخفیانه برای آن بچه شیر خشک خریده است و همه اینها در وبلاگ شبح نوشته شده و سینا هدا آدم بدجنسی است و هرکس شک بیاورد یا کمونیست است و یا فمینیستی از قماش مهشید که او هم کمونیست است که افزون بر روابط مشکوک وبلاگی خود در نیمه شبها با شبح با رهگذر ثانی(نسخه اصل آن) و مسترکاف سلام علیک دارد. باری شیخ براین باور است که آتش همه بدبختی های بشر از گور شبح بر می خیزد که صدام حسین در آنجا پنهان شده و مهشید هم بی گناه نیست و گلکو اعدام باید گردد و اگر ریشه این مفسدان از وبلاگستان کنده نشود در ایران حکومت اسلامی برقرار شده و کمونیستهای که حکومت اسلامی آنان را در درازنای بیست و چهار گذشته اعدام کرده از گورهای خود برخاسته و به وبلاگ شبح رفته و با گردن نهادن به رهبری وی باعث سرنگونی سلطنت پهلوی شده، دیوار برلین را باسازی کرده و در شوروی حکومت بلشویکی راه انداخته و به کمک استالین آمریکا را نابود خواهند کرد، و در ایران به کلاه برداری دست خواهند زد و کلاهی که رضا شاه بر سر مردم ایران گذاشته و همراه با آن حجاب اجباری که حکومت اسلامی با زبان خوش بر زنان ایرانی کرده را بزور از سر نوامیس مسلمانان خواهند ربود و شبح پیغمبر است وامام زمان می آید، عروس دریایی فکر می کند داروین خر است و مارکت اکونومی ور خواهد اوفتاد و پناهندگان ایرانی که با هزار بدبختی به غرب آمده اند ورشکسته گشته مجبور به برگشت به جهنم حکومت اسلامی خواهند شد که اقتصاد سوسیالیستی دارد و به رفسنجانی حقوق بیکاری نمی دهد اینجور بد میشوند فور گادز سیک. مردم چین برای خوردن گاوهای مقدس هند به آن کشور حمله خواهند و آدم باید برای شناختن خودش هم که شده با انگشت تمامی سوراخ سنبه های بدن خودش را انگول کند و اگر من را پیدا نکرد به انگول کردن همسرش و اگر همسر نداشت به انگول کردن مبلغین مذهبی مسیحی در ژاپن بپردازد و توی وبلاگش بنویسد تا مردم به خودشان آگاه شوند وبدانند نوشین خراسانی تیکه خوش خط و خالی است که یک مارلنینیست است که می خواهد توی محیط زیست اجندای مارکسیستی بکند، و زنان مردم را از راه بدر کند تا هوادار 11 سپتامبر بشوند و امریکا به عراق حمله کند تا پاکستان افغانی طالبان را به ایران پس بدهد و تا نوشین خراسانی خفه شود و مهشید حساب کار دستش بیاید وگمان نکند پدرش نام زیبایی برای او برگزیده است و مادرش دخالتی در نامگذاری این نام نداشته است و مهشید هم از سلیقه پدرش که همانا نام خودش باشد خوشش نیاید و اینقدر بیضه های باد کرده شیخ را به رخش نکشد و احساسات بیضوی شیخ را پامال نکند. شیخ از تکرارچکیده این چرندیات که هیچکس هم از آن سر در نمی آورد لب خود را به دندان ذوق گزیده و به گونه ای که خونین شده و در این پیام هم می نویسد

Tuesday, May 27, 2003


ناسزا
بخش نخست
پلیدی امت شیعه ناشی از این است که اینان مردمی مرده پرست، کاسه لیس و قدر ناشناس هستند. کاش یکی پیدا می شد جرات میکرد و به ما می گفت آخر شمر فدای آن هیبت بزرگت که امام حسین را کشتی، همشیره اش را گاییدی و این امت را هزار سیصد بیست یک سال آزگار به لجن گرفتی بس نیست، چرا ول کن نیستی و چپ و راست به زخمهایشان نمک می پاشی، مگر این امت بیچاره به اندازه کافی در بدبختی، بیچاره گی ، فلاکت و کثافت حکومت اسلامی غوطه ور نیستند، مگر چماقداران دیروزی این حکومت امروز در حال آب خنک خوردن مانیفست شله زرد خوری نمی نویسند، مگر پیشقروالان این امت که در نخستین صف پیروی از رهبری هم قرار دارند به روزی نیافتاده اند که حاضرند گُه خودشان را بخورند و عصاره آنرا بنام جام زهر به حلق مقام معظم رهبری بریزند تا چند سالی دیگری به هیکل امت برینند، مگر دسته دیگری از معرکه گیران و شعبده بازان سیاسی که تا دیروز به این ویا آن جناح حکومتی دلبسته بودند و یا در خیالات خودشان غوطه ور بودند بیانه اتحادیه شله زرد خوران با عطر محمدی برای این امت فراهم نکرده اند. مگر مدعیان تاج و تخت کیانی برنامه پختن شله زرد سلطنتی با برنج آمریکایی برای این امت را ندارند. شما دیگر دست از سر این بیچارگان مفلوک بردارید.
البته کسی غلط می کند و به گور علی اصغر می خندند که بخواهد چنین گستاخی به ما کند، مگر اینکه یا کله اش عیب داشته یا از انصار زین المعقدین باشد.

پاگنده
نمی دانیم چرا هرگاه نام گور علی اصغر می آید، یاد زنده یاد پاگنده می افتیم، گاس که از شباهت کفشهای سایز 52 آن زنده یاد با قبر علی اصغر (این واپسین میوه نارس زیرشکم چرانی های سیدالشهدا) باشد . اکنون که سخن پاگنده به میان آمد اینرا بگوییم که تنها کسی که در پهنه وبلاگستان شهامت گستاخی به ما را داشت و نه کله اش عیب داشت و نه از انصار زین المعقدین بود، زنده یاد پاگنده بود که با سخنانی احترام آمیز به ما یاد آوری کرد، که یا شمر بهداشتی بنویس که این امت را تنها اینگونه نوشتن را شایسته است، ما آنزمان وبلاگ نداشتیم و اردوی جنگی خودمان را در گوشه وبلاگ خُسن آقا پهن کرده بودیم و زیاد از اخلاق گُه بیشینه وبلاگیان آگهی نداشتیم و گمان میبردیم همه چون خُسن آقا آزاد اندیشند و در بند زدو بندهای شله زرد خوری نیستند. برای همین بود که با پاگنده دست به گریبان شده و اگر پادر میانی به موقع خُسن آقا، کلگو، امید میلانی و خانه بدوش آزاده وبلاگستان کنجکاو که ارزشهای این دنیای پلشت را به پشمش هم حساب نمی کند نبود، گردن اندیشه های ابلهانه پاگنده را به ناحق زده بودیم.
با رخدادهای چند روز گذشته و در پی آن کُرکُری خواندن ها و پارس های «شیخ سعید بحرالعلوم» آنهم با گویش «کُس آنجلسی» اش، برای ما که به تاریخ و تارپود امت اسلام و شیعه ریده ایم، (گرچه با این کارمان تنها رهبر فرزانه را از خودمان رنجاندیم و باقی جماعت پی نبردند ما چه کرده ایم و چرا) پی بردیم، گرچه سخنان پاگنده در باره خود سانسوری و بهداشتی نویسی از اساس ابلهانه و چرت بود، اما کار این جهان پلشت که مشتی ابله بر آن حکومت می کنند به جایی رسیده که ما امروز باید از سخنان ابلهانه پاگنده در باره فلسفه اندیشه و آزادی سخن درس بگیریم.
به شما مرده پرستانی هم که با شنیدن نام پاگنده دستمال اخلاق شیعی تان در آورده و میخواهید به بهانه آن در گذشته آبغوره درماندگی خودتان بگیرید و در حقیقت به حال روز خودتان گریه کنید، بگوییم که بجای این جلف بازی بلند شوید و بروید وبلاگ امید گورکن و نگاهی به نبش قبر پاگنده بیاندازید تا پی ببرید که خودتان چقدر ابلهید.

واژه گان نو
اما پیش از اینکه به داستان این شیخ ملعون که از کوره بدرمان کرده بپردازیم، سخنی چند در باره گویش «کُس آنجلسی» که همانند دیگر واژگان شمرنامه بوسیله سرپرست فرهنگستان شمرنامه عمروعاص پرداخته شده، بنویسیم تا شارعین اخلاق کثیف شیعی در بهداشتی نویسی نگویند ما ناسزا نویسیم. این واژه ساخته شده از دو واژه «کس و شعر» و «لس آنجلس» ساخته شده.

کس وشعر سرایی امت شیعه
تردیدی نیست که تخم شیعه جماعت با کس و شعرکاشته شده و فرهنگ این امت، از لالایی های مادرانشان گرفته تا نوازش های پدرانشان، از کتابهای درسی دبستانش گرفته تا کتابهای دانشگاهی اش، از صبح بخیر گفتن بقال سرکوچه گرفته تا فلسفه بافی های بی سروته رئیس جمهوری و سخنان رهبری، کس وشعر ناب محمدی است، این کس وشعر گویی آنچنان در پوست و گوشت شیعیان ریشه دوانده که حتی اگر بهترین و بزرگترین شمرکارهای ادبی جهان به دستشان برسد بیگمان برداشتی کس و شعری از آن خواهند نمود. درست به همین دلیل است که بیشینه ایرانیان از گذشته دور و نزدیک خود بی خبرند و اصلا از اینکه ما چه می گوییم سر در نمی آورند.

کس وشعر سریان«لس آنجلس»
لس آنجلس شهری است در ینگه دنیا، آشنا بودن آن نزد ایرانیان مدیون خدمتی است که بیشینه کس و شعر سریان این خطه به خنیاگری ایرانی (ارواح عمه شان )
کرده اند این گونه از خنیاگری به موسیقی لوسی آنجلس شهرت دارد. یکی از ویژه گی های این فراورده، پراندن هرز تکه های انگلیسی و اسپانیای و هرزبان دیگری در موسیقی بابا کرمی ایرانی است.
بهررو گویش کُس آنجلسی را، گویشی گوییم که گوینده و یا نویسنده، کس و شعر خود را با آوردن سخنان بی اساس و هرز بیگانه به خورد شنونده و یا خواننده دهند. درست مانند گویش «کُس کربلایی» که آخوندان سالهای سال بویژه در رساله ها، موعظه ها و روضه ها بکار برده و می برند.


آشنایی
دنبال دوست گشتن و جایی که سخن دل از آن بر آید در این جهان آکنده از ابلهان، بلایی است که گریبانگیرمان شده و ما را به گشت و گذار در پهنه وبلاگستان کشانده. چند روز پیش گذرمان به وبلاگ این گور به گوری اوفتاد که در آن انجمن بزرگداشتی برای چند اندیشمند و سیاست پیشه درگذشته ایرانی و جهانی برقرار بود، سری به بخش دیدگاه های انجمن زده تا فاتحه اهل قبوری داده و به جای دیگری روان شویم و دیدیم بر سر ناموس یکی از در گذشتگان جنگ راه اوفتاده و کار به جاهای باریکتر هم دارد می کشد. فاتحه را فراموش کرده و به پاسداشت روح بزرگ آن در گذشتگان از یکسو و مستی خودمان از سوی دیگر، از مقام شامخ شمری پایین آمده و ریش خود را در گرو دوستی نهادهیم. به وبلاگ طرف دیگر درگیری رفته و پرت و پلای بسیار خواندیم و در بخش دیدگاه ها هم با یک نسخه جعلی از خوانندگان شبحی که بگونه عجیب مرید شیخ بود آشنا شدیم همانجا بود که با عقاید (و نه اندیشه های) «شیخ سعید بحرالعلوم» با آن گویش «کُس آنجلسی» آشنا شدیم، گوش را بسخن شیخ سپرده و به وبلاگ دیگرانی که وی نامبرده بود راهی شدیم. پس گشت و گذاری اندیشمندانه در نبشته های وی در اینجا و آنجا، ویرا شیخی یافتیم لگام گسیخته، که در پی کینجویی از نسوان، تمامی اندیشمندان چپ را از مارکس گرفته تا به هابرماس، علی وار با شمشیر حماقت گردن زده و با وردهای سخیف کس آنجلسی بر قوم یسار رنج بسیار روا می دارد. از ابلهی شیخ و درماندگی یساریون وبلاگ نویس در برابر «حسین خوانی های» شیخ بسیار خندیدیم و به وبلاگ آن گوربگوری، روح سرگردان آدینه ها برگشتیم. جنگی دیگر در گرفته بود، بار دگر از مقام شامخ شمری مان پایین آمده و به پادرمیانی پرداختیم. شیخ را آنجا یافتیم، از ترس اینکه پاچه ما را نگیرد، ویرا به زبانی نرم فرمودیم، یا شیخ خود را به رنج مینداز که نصیبی جز سبُکی از آن نخواهی داشت. شیخ را این سخن گران آمد واغ واغی نموده و گستاخانه در پاسخی آخوندی مرسی گویان، کلی و بی سروته ما را متهم به کلی گویی هم نمود. مهر شمری مان سرکش نموده و بی پرده، برای اینکه شیخ را شیر فهم نماییم ویرا فرمودیم که شیخنا دچار تورم فکری(نه اندیشه) شده ای و به چرند گویی اوفتاده ای. ستیغ آفتاب بر آمده بود و بازتاب آن بر شیشه پرده نمایشگر چشم را می آزرد، شیخ را به خود وانهاده برخاسته ناشتایی فراهم آورده، خورده لیتری چایی سرکشیده تا مستی از سر پرد و راهی کار شدیم تا هنگام کار قیلوله چرتی زنیم و رعایای این دیار را پشت درب دفترمان بکاریم.

Friday, May 23, 2003


از شیعه و مسلمان ملولم و انسانم آرزوست
یکی از خواهران کس پرورده زینب، که از سر کُسخیالی وبلاگی زده، کُسنوشته ای دارد و به کُسگشت در وبلاگستان می پردازد. از بخت کیری اش گذرش اینجا اوفتاده، پیامی برایمان نوشته که آن روی شمری ما را بالا آورده است.

پاچه ورمالیده
با این شعور مسلمانی ات که از زیرشکمت بالاتر هم نمی آید، نمی توانی ببینی که رویکرد چکامه "دربایستگی" به کسانی است که می گویند: "ايرانيان‌ قبل‌ از اسلام‌ مردماني‌ بي‌ سواد، بي‌ فرهنگ‌ و در كل‌ وحشي‌ بودند و در عين‌ حال‌ خود نيز علاقه‌ داشتند كه‌ بي‌ سواد باقي‌ بمانند."
نا گفته پیداست که برای مسلمانزاده مرده پرستی از قماش تو که روز عاشورا پس از شرکت در روضه خوانی و عزاداری حسینی، بر سر گور بابا بزرگ، حبیب فرزند قاسم رفته و دست آخر هم یاد امام حسین جاکش می افتد و کسناله زینبی سر می دهد خیالی نیست که دنیا دست کیست، اصلا چرا دور برویم برای کسی که مدینه فاضله اش گورستان است و دوست دارد مردم را عزادار ببیند فرقی نمی کند که چه بر سر مردم آن کشور رفته و می رود،
بی رودربایستی بنویسم تو از قماش مسلمانانی هستی که: مردم ایران پیش اسلام را برای اینکه، متُد کونشویی خشک و تر محمدی را نمی دانسته اند، بویی از طهارت، غسل جنابت و میت اسلامی نبرده بودند، از تکنیک های شرعی جماع با عمه، دایی و خاله و فرزندان آنان بی خبر بودند، به جماع با حیوانات نمی پرداخته و اصول شرعی برای چگونگی انجام آن نداشتند، حرمسرا راه نمی انداخته، به همخوابگی با دخترکان خردسال نمی پرداخته و بسم الله گویان به اسیران تجاوز نمی کردند ، دست و پا و سر و گردن مردم را با فتوای محمد جاکش نمی بریده اند و به سنگسار زنان نمی پرداخته اند، را وحشی و بی فرهنگ می خوانند.
فرهنگ شما مسلمانان انیرانی، از سازمان مجاهدین خلق گرفته تا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و انصار حزب الله، از شمس الواعظین و حجاریان گرفته تا محبی ها و شریعتمداری، از چمران ورضایی گرفته تا نظری و ذوالقدر، از شریعتی و سروش گرفته تا مصباح یزدی، از بهشتی دزد گرفته تا اکبر شاه، از بنی صدر گرفته تا خاتمی، از خمینی خونخوار گرفته تا سید علی چماق، ایران را به گند کشیده است و تو از اینکه من به دین و باور شما می رینم ناخرسندی.

فرهنگ پلید شیعه در پوست و گوشت تو و بسیاری از ایرانیان شله زرد خور ریشه دوانیده و در کردارتان نهادینه شده و شما را از آنچه که بر سرتان می آید(بی حقوقی شهروندان و جولان اوباش قداره بند انصار، بزه کاری های گسترده اجتماعی، بی کاری و نداری و تنگدستی، نبود بهداشت و خانه) و آنچه بر کشورتان می گذرد(از خفقان سیاسی و زندان گرفته تا شکنجه و اعدام ،بزه کاریهای سران حکومتی از دزدی چپاول گرفته تا آدم کشی و تجاوز) بی تفاوت کرده است و از شما جانوران درنده خویی ساخته است که کفتار وار برای کسب به پس مانده آنچه که از دهان سران حکومتی اوفتاده به جان یکدیگر اوفتاده اید. شب و روز می نالید و از یکسو با فرهنگ مظلوم نمایی حسینی به تنگدستی ، بیچارگی و پس اوفتادگی هم میهنان خود می بالید و از سوی دیگربا فرهنگ درنده خویی علی وار به ناتوان کشی می پردازید.
دروغ و ریا از سرو کولتان می بارد و دلتان را در بهترین حالت به دروغ گویانی چون خاتمی و دار و دسته اش خوش کرده اید اگر چه برده وار سرسپرده فرمان رهبرید . چرا دور برویم مگر آن مردک هیچ گو خمینی (مج) نمی پرستید انگار نه انگار که خمینی (مج) در آن کشور هشت سال آزگار حمام خون راه انداخته بود و یا مگر این مردک سروش را که امروز بزرگش کرده اید نبود که برای اقامه نماز انقلاب فرهنگی در پشت سر خمینی با خون دانشجویان در سال پنجاه و نه وضو کرد.
چه بنویسیم ، اگر گمان برده ای که برای کُس خوشکنک آدم های از قماش تو می نویسیم کورخوانده ای، فرهنگ ما فرهنگ زندگی و ارزش نهادن به شاد زیستن است، آنچه که اینجا نوشته شده و خواهد شد کوششی ناچیز است برای رسوا کردن فرهنگ پلید اسلام و شیعه، که ایران را به گند کشیده است بیگمان مرده پرستانی چون تو، برادران زین المعقدینی ات و دین باورتان را به ریشخند خواهیم گرفت .

Thursday, May 22, 2003


ملی مذهبی ها
سوگند به گلوی حسین، خشتک پاره زینب، بند تنبان زین العابدین و به شجاعت زین المعقدین که ما کاری به کار ملی مذهبی ها نداریم و نوشته زیر از "شمرکارهای" هادی خرسندی است و به ما ربطی ندارد باور ندارید خودتان بخوانید

دادگاه اسلامي حضرات « ملي– مذهبي » را به زندانهاي طويل المدت محکوم کرد.
ملي مذهبي ها که به زندان مي افتند، آدم دلش براي باقي زنداني ها ميسوزد: آقا آب بکش. آقا نجسه. آقا با کفش نيا تو. آقا واساده آب

نخور.... آقا ..... و فلانت را ميبويند مبادا طهارت نگرفته باشي.
آخوند ها از اين وسواس ها ندارند....

Wednesday, May 21, 2003

در بایستگی


در بایستگی
به یاد میرزاده عشقی
به شما امت اسلام و محمد همگی باید رید
به محمد به علی، پنج تن آل عبا باید رید

دین اسلام و فقاهت گند کشید ایران را
به امامت، به رسالت، به خدا باید رید

جمله دزدان و ملایان به بسیج آمده اند
به بسیج و سپه و خون شهیدان شما باید رید

مجمع مصلحت است، انجمن آخوندان؟
به چنین مصلحت و نظم شما باید رید

رهبر امت اسلام اگر این خامنه ایست
بر چنین امت و ریش رهبرش باید رید

شرر روح خدا سوخت همه ایران را
بر مزار خمینی روح خدا باید رید
***
ختم این شعر بجای صلوات
بر جمال خاتم الانبیا باید رید


ولادت رخشنده ستاره آسمان رسالت والا پیامبر یعقوب را به روح الله پهلوی، رهبر فرزانه و رئیس اکبر و دیگر باشندگان وبلاگستان شادباش میگوییم

Tuesday, May 20, 2003


معجزه مفتاح الفرجین، امام زین المعقدین !!!

ولادت چهارونیم مین انگل لجنزار کثافت و ولایت، امام زین المعقدین که با عنایت پروردگار از کون پدرش امام زین العابدین ناخوش زاده شده است را به امام زمان (مج) ، ولی برحقش سیدعلی چلاق، آیات عظام، خانواده های انگل شهدا و جانبازان و امت شله زردخور شادباش می گوییم.

Thursday, May 15, 2003


بازتاب مفتاح الفرجین در سیاست جهانی (بخش سوم)

حمله به عراق
زمان حمله و برنامه آن

روانشناسی انگلیسی آمریکایی از امت شیعه و خُلق و خوی آن یکی از بزرگترین دلیل های موفقیت سیاستهای این دوکشور در آسیای جنوب غربی بوده، ویژه گی و جایگاه استراتژیک عراق بدین گونه است که شصت در صد باشندگان این کشور شیعه هستند . در مرز شرقی عراق ایران قرار دارد که در ماه محرم و صفر در آن شله زرد بسیار می پزند و در غرب آن هستند شیعیانی که از اردن گرفته تا سوریه و لبنان پراکنده اند و اگرچه تمامی سال را به بدنبال لقمه نانی اینسو و آنسو سگ دو میزنند و چُس خوری می کنند اما به یُمن کمکهای شیعه پرورانه حکومت اسلامی در شرق عراق، بساط شله زرد پزی و شله زرد خوری آنان در محرم و صفر روبراه است. آگاهی از محرومیت امت شیعه عراق از شله زرد خوری و اینکه بوی شله زردی که از شرق و غرب بوسیله بادههای موسمی به این سرزمین می وزد در این ماهها شیعیان عراق تا مرز جنون بیقرار می کند، دلیل تعیین زمان حمله بین عاشورا و تاسوعا بود.
برنامه حمله
چه بخواهیم و چه نخواهیم باید بپذیریم که آموخته های جنگی کودتایی آمریکا از زمان جنگ دوم جهانی به اینسو به سردمداران کاخ سفید اینرا آموخته است که شکست دشمن با بمب های اتمی و ناپالم از هوشمند گرفته تا کودن تنها نیمی از پیروزی است که آنهم کوتاه مدت می باشد نیمه دیگر پیروزی آن زدن بمبهای آخوندی به کشور دشمن است که آنرا به نابودی کامل خواهد چرا که تنها اینگونه بمبها هستند که توانایی از بین بردن اکنون، گذشته و آینده ملتها را دارند. آری کاربرد چنین بمبهای با کلاهکهای سیاه و سپید که در زرادخانه های حوضه های علمیه بر اساس فرمولهای پیچیده اسلامی فراهم آمده، مردم کشور دشمن را چنان بزانو در خواهد آورد که خودشان را اصلا آدم بحساب نخواهند آورد چه رسد به اینکه به گذشته و آینده بیاندیشند. بدین ترتیب بود که یورش به عراق آغاز گردید.
از یکسو بمبارانهای انسان دوستانه و لشکرکشی مهربانانه و از سوی دیگر پرتاب آخوندهای گوناگون از چپ راست از بریتانیا و آمریکا گرفته تا ایران و لبنان به مناطق شیعه نشین آغاز گردید. در هفته سوم جنگ مقداری کمکهای انسانی از راه هوا به مناطق شیعه نشین عراق ریخته شد که در بر گیرنده برنج و شکر و گلاب و زعفران برای پخت شله زرد، کنسرو لجن (برای مالیدن به سروروی)، قمه و زنجیر برای قمه زنی و زنجیر زنی و چپاول و برگهای مهمی از توضیح المسائل آیت عظام که از نان شب برای شیعیان واجب ترند از جمله شامل اصول نجاست و طهارت و روشهای خشک و تر آن، جایگاه گوز و چس در اصول دین* اسلام بهمراه چند نوحه که ویژه مراسم پیشواز از سربازان آمریکایی. از همین روی گواه سازمان یافتگی گسترده شیعیانی که خود را به لجن گرفته بودند و "یا یانکی ادرکنی" گویان به سرو روی خود میزدند در هنگام ورود سربازان آمریکایی به شهرهای عراق بودیم. و درست همینها بودند که در سایه سربازان آمریکایی دست به چپاول و دزدی زدند. بهررو امروز پس از شکست عراق در جنگ گواه سربرآوردن آخوندهای گوناگون از گوشه و کنار عراق هستیم .

به کابل گنه کرد، ملای خری
به بغداد زدند گردن، کافری


در این که صدام حسین کافر بوده، علمای دین حنیف اسلام تردیدی ندارند، وی بود که خواهر سربازان امام زمان را در جبهه های جنگ ایران و عراق گایید، سربازان وی بودند که ده ها امام زمان را در جبهه های جنگ ایران و عراق دستگیر نمودند، سپاهیان کافر وی بودند که نایب بر حق امام زمان(عج - همانا عمه جنده)، خمینی (مج) را به گُه خوری و سر کشیدن جام زهر واداشتند، دستگاه وی بود که آیت الله محمد باقر صدر را و خواهرش را گایید و به شهادت رساند، همین صدام و حزب بعث عراق بودند که جلوی مراسم شله زرد خوری، سینه زنی، زنجیر زنی و قمه زنی شیعیان عراق را گرفته بودند و بدین وسیله باعث بالا رفتن قیمت نفت در جهان شده بودند. اگر وی نیز چون شاه سابق ایران بی سر صدا دست به چپاول ملت خود میزد زندانها به پا میکرد، همه ساله به پای بوس آیات عظام میرفت، سر روی ملت را با لجن عزای حسینی میپوشاند، مجلس روضه شاهانه را در ایام محرم و صفر راه می انداخت، خود را کمر بسته یکی از امامان شهید شیعه که کم هم نیستند میخواند، از ترس آیت الله محمد باقر صدر از عراق فرار میکرد و یا دست کم با چشمی گریان به تلویزیون عراق می رفت که صدای پای انقلاب را شنیده است، کسی بوی نمی گفت کافر. اگر وی نیز چون حاکمان عربستان سعودی دارالشریعه به پا میکرد و حقوق اسلامی زنان را رعایت میکرد کسی با وی کاری نداشت. وگرنه کشتن چند هزار کُرد زبان نفهم که مشکلی نیست ، مگر رژیم ترکیه همه ساله دست به کشتن کردها نزده، مگر حکومت اسلامی ایران کردها نکشته است و نمی کشد، اصلا چرا دور برویم مگر همین حکومت بعثی سوریه نبود که خواهر امت شیعه در سال 1981 در شهر حما گایید، مگر کسی به سران حکومت عربستان که دست، پا و گردن مردم را توی روز روشن میبُرند گفته است روی چشمتان ابرو است. و یا مگر کسی به کشتارهای که حکومت اسلامی در ایران کرده و میکند اعتراضی کرده است. داستان بر سر کافر بودن صدام است و مفتاح الفرجینی که به گمان آمریکایی ها در دست دارد. اگر وی کافر نبود می باید پس از التیماتوم دو روزه جرج بوش دست اهل و عیال خود را میگرفت به اذن الله چون رضا شاه که از ترس متفقین خود راهی تبعید گردید به تبعید می رفت و در این صورت ممکن بود عدی و یا قسی چون محمد رضا در ایران به قدرت برسند.

عتیقه جات
اینکه آمریکایی ها و شیعیان طرح چپاول موزه های عراق را به اجرا گذاشتند نه به دلیل علاقه آمریکایی ها به عتیقه جات بلکه تنها بخاطر مفتاح الفرجین بود. ورنه همگان دانند که آمریکایی جماعت علاقه ای به عتیقه جات و تاریخ ندارند، و اصولا تاریخ و بالیدن افتخارات تاریخی را دلخوشکنک ملتهای بدبختی میدانند که محتاج نان شبشان هستند. چرا دور برویم مگر از تاریخ سرخپوستان آمریکا چیزی بجا مانده است، اگر قرار بود آمریکایی ها به تاریخ و عتیقه جات علاقه داشته باشند، می باید سراسر آمریکا پر میبود از موزه های آکنده از چپُق های(پیپ) دوستی سرخپوستان.آنچه از تاریخ سرخپوستان بجای مانده نه چپق های دوستی آنان که در همان نخستین روزها شکسته شد، بلکه توتون آنان است که امروزه در کارخانجات توتون خشک کنی و سیگار سازی آمریکایی از قماش آر.جی. رینولدس و فلیپ موریس در بسته های رنگ وارنگ پیچیده شده و به مردمان کره خاک فروخته میشود.
شیعیان نیز بنوبه خود نشان داده اند که به تاریخ کمترین علاقه ای ندارند، این امت تاریخی بجز چهارتا حدیث گوزه کی، ده پانزده دانه مصیبت نامه و هفت هشت دانه نوحه کس و شعر وار که با خواندن آن به سرروی خود میزنند تاریخی ندارد و حمله آنان به موزه برای قسط الهی و مساوات اسلامی بود.

* بسیاری از علمای دین بر این باورند که اصول دین اسلام بر پایه های پنج گانه کیر، کُس، کون، گوز و چُس قرار دارد و فروع دین شامل نبوت و کثافت، امامت و رذالت، نماز و حماقت، جهاد و غارت، جماع و بکارت می باشد تا نظر رهبر فرزانه و یا رئیس مجمع تشخیص مصلحت چه باشد.

Tuesday, May 13, 2003




برو آدم کیری

یکی از سربازان بی پدر و مادر امام زمان(مج-همانا مادر جنده) بنام مختار، چندی است که برایمان پارس می کند، از قرار معلوم شله زردش زیادی کرده و مست از شله زردهای فراوانی که در محرم و صفر خورده، برایمان شاخ و شانه میکشد و ما را تهدید می کند. یکی نیست به این شله زردخور بدبخت بگوید آخر آدم کیری مفلوک
ما نوه پیامبر اسلام حسین ابن علی را به پشممان حساب نکردیم و آنچنان خواهرش را گاییدیم که پس از 1321 سال هنوز شیعیانی از قماش تو خود را به لجن می گیرند و به عزایش می نشینند، اکنون بیاییم از تو و آن حکومت کیری اسلامیتان بترسیم.
مختار شله زرد! انگل مسلمان
بگفته خولی تو میباید از کون زین العابدین اوفتاده باشی ورنه باید میدانستی که تنها هنر تو و همپالکی هایت و حکومت اسلامیتان کشتن و سلاخی کردن مردم اسیر ایران زمین است.
گمان برده ای که آدم کیری های چون ترا نمی شناسیم؟
شما هرزه مسلمانها بودید که با شعار یا روسری یا توسری با تیز بر به زنان و دختران آزاده ایران زمین یورش بردید، شما لکاته گان جندالله بودید که هزاران هزار دانشجو و دانش آموز را در دهه 60 کشتید، شما سربازان جاکش امام زمان (عج- همانا عمه جنده) بودید که کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 به فرمان رهبر دیوثتان خمینی(راحله- همانا چهارپا) راه انداختید، شما ثارالله (خون لجن آلود الله از القاب حسین) بودید که فروهرها را سلاخی کردید، مختاری ها و پیونده ها را بزدلانه کشتید، شما پس اوفتادگان فاطمه( فاطمه فیل کُس- دخت محمد رسول الله که ریدیم به سینه اش و قرآن در آن) که شبانگاه هیژده تیر در ورای دون مایه گی، علی وار به خوابگاه دانشجویان یورش بردید و ....
اما خیالت تخت باشد دوره شما بسر آمده، نگون بخت! خوب چشمهایت کثیفت را که به تاریکی دینت خو گرفته باز کن و عینک سعید امامی مآبت را از روی آن بردار! آنگاه در هر کوی و برزن شهرهای ایران زمین از کردستان و خوزستان گرفته تا یزد و تهران، از خراسان گرفته تا سیستان و بلوچستان، از رشت و مازندران گرفته تا هرمزگان، شمر و شمرانی را خواهی دید در کمین تو و همپالکی هایت هستند. اینان دین و باورهای دینی شما انگلها را به هیچ حساب نکرده و نمی کنند، اینان با نه بزرگشان در 9 اسفند، جشن و پایکوبی شان در چهارشنبه سوری و نوروز بی اعتنا به عزاداری شما انگل حسینی ها در محرم نشان دادند که دوره ننگین حکومت اسلامی بسر آمده است. دور نمی بینیم روزی را که ایران را سراسر کربلا کنند و همانگونه ما که سر کثیف حسینیان را در کربلا بر سر نیزه پیروزی کردیم، چوب پیروزی به ماتحت شما توله های فاطمه الزهرا (فاطمه فیل کُس) فرو خواهند نمود و آنچنان بر دین و باورتان خواهند رید که فاطمه الزهرا در عزایتان به جلق (قمه) زنی با ذوالفقار علی ابن ابی طالب بپردازد.

Friday, May 09, 2003


بازتاب مفتاح الفرجین در سیاست جهانی (بخش دوم)

دمکراتها و مفتاح الفرجین
از چند و چون اینکه نسخه ای از مفتاح الفرجین چگونه سر از خشتک بیل کلینتون سر در آورد زیاد آگاه نیستیم بهررو باید چیزی در حد واترگیت و یا ایران گیت بوده باشد، اما با رفتارهای که بیلی رئیس جمهور دمکرات در دوره ریاست هشت ساله اش بر کاخ سفید، از خود نشان داد تردیدی نداریم که نسخه ای از مفتاح الفرجین را بر خایه خود آویخته داشت، بگونه ای که از آبدارچیان مونث کاخ سفید گرفته تا کار آموزان خردسال منشی گری ریاست جمهوری چون مونیکا لوینسکی از معجزات این آیات قرآنی بی بهره نماندند و مونیکا لوینسکی حتی یادگاری از رئیس جمهوری را برای همیشه بر دامن خود که چون دامن فاطمه زهرا دخت پیامبر اسلام مطهر بود حفظ کرد که بعنوان مدرک در بالاترین دادگاه آمریکا بر علیه بیلی بکار برده شد. باری بیلی مفتاح الفرجین را تنها برای مصارف شخصی بکار گرفت و مردم آمریکا را از مزایای آن محروم نمود و حتی نسخه ای از آنرا از ال گور معاون خود که کاندیدای ریاست جمهوری هم شده بود دریغ نمود و درست به همین دلیل بود جرج بوش ثانی به ریاست جمهوری رسید.

الجرج بوش الثانی مفتاح الفرجین و قرابت سببی با آل محمد
شاید گفتن این داستان برای آندسته از ایرانیانی که از شوق فتح کربلا و زیارت قبر حسین، در زیر پرچم خمینی راهی جنگ با عراق شده بودند و در این راه خواهر و مادر خود را به گاییدن داده بودند و با این پندار که آمریکایی ها انتقامشان را صدام حسین می گیرند از یورش آمریکا به عراق خرسند شده بودند ، خوشایند نباشد.
اما داستان خرسندی ایندسته از ایرانیان و شیعیان عراقی که با شعار " یا یانکی ادرکنی" به پیشواز سربازان آمریکایی رفته بودند، از اینجا آغاز میشود که همانگونه که ایرانیان شیعه دلشان را به افسانه گاییده شدن شهربانو دخت یزدگرد سوم بوسیله امام حسین خوش کرده اند و این جاکش را داماد ملت ایران مینامند. در بین امت شیعه هم این داستان رواج دارد که یک قرابت سببی بین آمریکایی ها و امت اسلام و بویژه شیعه آن وجود دارد. آنهم به وصلت محمد رسول الله با "مادام ماری" بر می گردد که بگمان بسیاری از شیعیان دخت " سید الجرج آل البوشی" از اهالی ایرلند شمالی می باشد در صدر اسلام که در بخش رومی نشین دمشق مسیوگری* میکرد. از این وصلت فرزند دختری پدید آمد که پیامبر نام "سارا" که عبری شده زهرا باشد را برای وی برگزید.
در پی مرگ پیامبر اسلام، سارا راهی روم گردیده و سپس به ایرلند شمالی هجرت نمود و به تولید مثل میکربی روی آورد بگونه ای که از وی فرزندان و نوادگان کثیری به جای ماند، بسیاری از علمای دین حنیف بویژه علمای ساکن بریتانیا از جمله آیت الله بحر العلوم و حجت السلام عبدالمجید خویی (که چند هفته پیش در نجف شهید شد و خواهرش را آنچنان در مرقد علی گاییدند که شنیده اید) و دیگران که نامشان در اینجا نمی گنجد بر این باورند بسیاری از نوادگان آن سیده در قرن 18 میلادی به شیوه هجرت پیامبر از مکه به مدینه، از ایرلند به آمریکا هجرت نمودند به غزوات مافیایی پرداخته و به مقامات کشوری و لشکری رسیده اند، به سخنی دیگر بسیاری از ایرلندی های باشنده آمریکا از نوادگان پیامبر اسلام می باشند، ریشه خانواده گی بوش هم به بیامبر اسلام می رسد پس جرج بوش سید اولاد پیغمبر است. بیهوده نیست که ساختمان پنتاگون چون ساختمان قبر امام حسین پنج گوش است، اصلا چرا دور برویم بسیاری از علمای دین حنیف بر این باورند که آمریکایی ها پنتاگون را با تاسی از نام مقدس پنج تن بنا کرده اند و هر گوشه از ساختمان پنتاگون وقف یکی از نامهای پنج تن است. از اینها گذشته بسیاری از دانشمندان علوم سیاست جهانی ریشه علاقه وافر آمریکا به آسیای جنوب غربی بویژه سرزمین مقدس عربستان، عراق، کویت و ایران و دیگر کشورهای نفت خیز گستره خلیج فارس را در همین قرابت سببی پیامبر با ایرلندی ها می بینند. وگرنه آمریکایی ها ارث پدرشان که از این بخش بی آب علف جهان نمی خواهند که کرور کرور سرباز زنگی و بنگی خودشان را به این گستره سرازیر کنند. اینها به عشق زیارت مکه و مدینه و از اینان بالاتر نجف و کربلا به این گستره از جهان آمده اند و اگر صدام حسین مانعی در سر راه زیارت کربلا و نجف و کاظمین بوجود نمی آورد و مفتاح الفرجین را به آمریکایی ها میداد اصلا جنگی در نمی گرفت.
یازدهم سپتامبر و مفتاح الفرجین
پس هماگونه که گفتیم بنا بر گفته بسیاری از علمای دین جرج بوش سید اولاد پیغمبر است، پس از شکست انتخاباتی جرج بوش اول امیر کویت و پادشاه عربستان از وی و اهل بیت به پاس زحمات ایشان در بیرون عراقیها از کویت، دعوت به دیدار رسمی از کویت و عربستان نمودند و به افتخار آنان جشن راه انداختند. در همین دیدار بود که پادشاه عربستان سعودی نسخه نفیسی از مفتاح الفرجین را به جرج بوش پسر تقدیم نمودند و مفتی اعظم عربستان شیخ عبدالوهاب وهابی به جرج جوان یاد آور شد که برای کاربرد بهتر و بهره وری بیشتر از مفتاح الفرجین باید سنت کند و اگر چنین کند بی گمان بر شتر مراد سوار خواهد گردید، جرج دوم پذیرفت و آلت خود را بدست تیغ ذبح شرعی داده و مسلمان گشت.
گویند مفتاح الفرجینی که به جرج بوش پسر رسید به خط عایشه بنت ابوبکر سوگلی رسول خدا بوده و چون عایشه آنرا به چوچوله خود بسته بود به خون حیضش آغشته گشته بود که از نظر بسیاری از مسلمان مانند خون شهدای اسلام(چون امام حسین) مطهر است چراکه امکان دارد شامل کروموزمهای محمد رسول الله باشد و مقدس است چون عطر کیر رسول الله را دارد. صاحب اصلی این نسخه نفیس از مفتاح الفرجین کسی نبود جز اسامه بن لادن که این آیات در توالت هواپیمایی که راهی اسلام آباد بود** از دست داده بود و گمان میبرد که باید به دست ژنرال پرویز مشرف اوفتاده باشد و خیالش راحت بود که مفتاح الفرجین بزودی بدستش باز خواهد گشت. اما بوسیله عروس یکی از روسای سابق سازمان سیا (ریچارد هلمز رئیس سیا در دهه 60 و سپس ترها سفیر آمریکا در ایرن) بنام لیلا هلمز که از قضای روزگار افغانستانی بوده و قرابتی هم با ملا عمر (معروف به واحدالعین) امیرالمومنین طالبان داشت و لابی گری طالبان را در آمریکا بعهده داشت، پی برد که مفتاح الفرجین عزیزش این آیه قرانی آغشته به خون حیض عایشه، با لشکری خشکیده از کروموزمهای رسول الله در خشتک جرج بوش ثانی و آویخته بر خایه های اوست. کوشش های اسامه بن لادن در باز پس گیری مفتاح الفرجین عزیزش از جورج بوش ثانی آغاز گردید و به پادر میانی جورج بوش پدر مشاور مالی و سرمایه گذاری خانواده بن لادن در ینگه دنیا انجامید که بی نتیجه ماند و در سر انجام خود به پدیدار شدن ابرهای تیره گی در روابط گرم آمریکا با اسامه بن لادن و دیگر گروهای جهادی انجامید. خاطرات شیرین ماه عسل افغانستان و آمیزشهای عقیدتی نظامی آمریکایی ها با مسلمانان در پاکستان و عربستان سعودی یکشبه فراموش گردید، دوستان دیرین دشمن گشته و جهاد اکبر آغاز گردید. در بامداد 11 سپتامبر چهار هواپیما از آسمان ینگه دنیا بوسیله مردان اسامه بن لادن ربوده شد، دوتای از آنها به برجهای دوقلوی مرکز بازرگانی جهانی نیویورک کوبیده شد که شباهت زیادی به مناره های مسجد النبی در شهر مدینه را داشتند. هواپیمای سوم به گوشه محمدی پنتاگون کوبیده شد و هواپیمای چهارم پیش از رسیدن به کاخ سفید بوسیله جنگده های نیروی هوایی آمریکا سرنگون گردید. نقطه مشترک این چهار هدف همانا امکان وجود مفتاح الفرجین اسامه در آنان بود. باری کاخ سفید از این حمله جان سالم بدر برد و مفتاح الفرجین اسامه کماکان به خایه جورج بوش آویخته ماند. در پاسخ این حمله نیروهای آمریکایی به افغانستان حمله ور گشتند و پس از کشتار بسیاری از اهالی افغانستان ملا عمر و اسامه بن لادن را از در پشتی افغانستان خارج نموده و بجای وی حامد کرزای که از نخستین حامیان حکومت طالبان در افغانستان بود بر روی کار آوردند.سر پاکستان که بنیان گذار جنبش طالبان و کمک دهنده آنان بود نیز بی کلاه نماند و پول هنگفتی به عنوان دستخوش به ژنرال اسلام پناه پاکستان پرویز مشرف پرداخت گردید.

مسیوگری* همانا عرق فروشی باشد
شایع** است که قرار بود این نسخه نفیس از مفتاح الفرجین را اسامه بن لادن برای درمان چشم ملا عمر به وی وام دهد

Tuesday, May 06, 2003



بازتاب مفتاح الفرجین در سیاست جهانی

آتش هرچه بدبختی، بیچاره گی ، جنگ و گرسنگی و هزار کوفت و زهر مار دیگر که گریبانگیر بشر شده و میشود ، از گند کاری آدم و حوا گرفته تا الم شنگه هابیل و قابیل، از طوفان نوح گرفته تا حیوان آزاری سلیمان، از بارداری مریم عذرا گرفته تا خر عیسی، از گند کاری های محمد مصطفی گرفته تا ملو اروتیک عاشورا و...از گور آیات مفتاح الفرجین برخاسته. این جنگ عراق هم آخرینش است. الهی شاشیدیم به آن عرش کبریاییت، ریدیم بر باور پیروان جاکشت و تف به قبر یکصد و بیست و چهار هزار پیامبرت با این نوشته های بی سروته آسمانی ات.

بازهم مفتاح الفرجین فاجعه آفرید.

این گمان که جرج بوش ثانی و تونی بلر برای نفت به عراق حمله کردند وسربازان پاکدل خود را به جنگ زنان و کودکان تا دندان مسلح عراقی فرستادند از اساس نادرست است، چراکه چیزی زیاد در منطقه هست و مفت و مجانی یافت می شود نفت است، کویت و عربستان سعودی و دیگر صادر کننده گان نفت خلیج فارس باغ کمپانی های نفتی آمریکایی را آباد کرده اند آذربایجان و حکومت اسلامی ایران هم که مسابقه امتیاز نفت دادن را گذاشته اند، نفت خود را سبیل الله کرده و در راه خدا به شرکتهای بزرگ آمریکایی ارزان فروخته و میفروشند. این از نفت.
این پندار که حمله به عراق برای برپایی مردم سالاری است هم از بنیاد نادرست است. مگرکسی بخاطر این همه مردم سالاری که به همت آمریکا و بریتانیا در منطقه برپا شده است از آنان سپاسگذاری کرده است. وانگهی تا دمکراسی عربستان سعودی و کویت دیگر شیخ نشینهای مانده، تا مردم سالاری دینی در ایران هست، تا دمکراسی پاکستان و ترکیه و افغانستان هست چه احتیاجی به دمکراسی در عراق هست که 240000 هزار سرباز را از ینگه دنیا به زحمت انداخته و به بیابان های بی آب علفی که نواده گان حسین ابن علی نی می اندازند آورد. بهررو داستان جنگ بر سر دمکراسی هم مالیده.

این جنگ ریشه در آیات مفتاح الفرجین دارد. زبانمان لال گمان نکنید که آمریکایی ها در پی روشدن داستان مفتاح الفرجین از سوی ما به عراق حمله ور شده اند، این داستان کهنه تر از آنست که شما میپندارید. داستان از ایران گیت آغاز میشود هنگامی که مک فارلین با یک کیک و یک اسلحه کمری و کلی اسلحه اسرائیلی بعنوان سوغات برای دیدار با خمینی به ایران آمد. در آن هنگام رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا بود. برای وی و مشاور امنیتی اش جورج بوش پدر که در آن هنگام رئیس سیا بود، کار خمینی در بدست آوردن قدرت به یک معجزه می ماند، چراکه وی مادر ملتی باستانی با تمدن 2535 ساله آنچنان گاییده بود که آنرا یکشبه به امت تبدیل کرد. امتی که پیشگیری رشد جمعیت را به کناری نهاده و در عوض بچه های اضافی خود را بعنوان گوشت دم توپ به جبهه های جنگ می فرستاد و پس از شهید شدن هر بچه مبلغ دویست هزار تومان از بنیاد شهید می گرفت. باری، دست آورد مک فارلین از آن سفر این بود که پی برد رمز پیروزی خمینی و دار دسته اش بر ایران رونوشت هایی از مفتاح الفرجین بود که در دست داشتند و علت جنگ با عراق هم کوشش سران حکومت اسلامی برای دست یابی به نسخه اصلی مفتاح الفرجین بود که سران حکومت اسلامی گمان میبردند درکربلاست. وی یک نسخه رونوشت از مفتاح الفرجین را برسم یابود از رفسنجانی دریافت نمود و آنرا به ریگان داد. اما مفتاح الفرجین در دست ریگان چون یاسین به گوش خر خواندن بود. این مردک دبنگ بجای اینکه مفتاح الفرجین را به به خایه اش بیاویزد و خدمتی به "نانسی" بکند که "فرانک سی ناترا" را فراموش کند، مفتاح الفرجین را زُنار وار گردن خود آویخت و همانگونه که همگان دانند کارش به کیر مغزی هم کشیده شد.
در پی شکست حکومت اسلامی و گُه خوردن و جام زهر سرکشیدن خمینی و گاییده شدن خواهران زینب بوسیله سربازان جان برکف عراقی از یک سو و ازدواج دوباره صدام حسین و انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین خلق در عراق از سوی دیگر، برای رئیس سازمان سیا جرج بوش پدر تردیدی باقی نماند که نسخه اصلی مفتاح الفرجین باید در دستان صدام حسین باشد و که اینچنین مادر کسی را گایید که مادر ملت ایران را گاییده بود.پس با سیاست هندوانه به زیر بغل گذاشتن صدام حسین، ویرا واداشتند که در آگوست سال 90 به کویت حمله کند و در پی آن خود به عراق یورش بردند که حاصل آن بدست آوردن نسخه های کثیری از مفتاح الفرجین بود.

مفتاح الفرجین و پایان جنگ سرد.

هوش پراگماتیستی آمریکایی چیزی نیست که بشود به آسانی از آن گذشت. پس از پیروزی بر عراق در جنگ و واگذاری دوباره کویت به شیخ های آن سرزمین، سردمداران آمریکایی به فکر یکسره کردن کار اتحاد جماهیر سوسیالیستی اوفتادند و مفتاح الفرجین را بعنوان سلاحی بُرنده در این راه بکار گرفتند. اینرا بیافزاییم که پیش از اینها خمینی(م.ج) نسخه ای از مفتاح الفرجین را به همراه نامه ای برای میخائیل گورباچف فرستاده بود که به نرم شدن خلق و خوی وی ودر نهایت خروج نیروهای شوروی از افغانستان انجامیده بود، و این چیزی نبود که از چشم سردمداران آمریکا که خود میلیاردها دلار برای تربیت و مسلح کردن نیروها مسلمانی از قماش اسامه بن لادن بر علیه اتحاد شوروی در افغانستان سرمایه گذاری کرده بودند دور بماند. بهررو پس چند دیدار محرمانه بین سران ایالات متحده و سردمداران اسلام شناس حکومت اسلامی، گزینشی از آیاتی مفتاح الفرجین فراهم آمد و به تعداد سران دبیرخانه سیاسی حزب کمونیست اتحاد شوروی و سران جمهوری های آن نسخه برداری گردید و به بوریس یلسین سپرده شد.

معجزه

بوریس یلیسن در دیدارهای که با اعضای پولیت بوروی حزب و سران جمهوری های اتحاد شوروی داشت تمامی آنان را مفتخر به داشتن گزیده مفتاح الفرجین نمود، بدین ترتیب رهبرانی که سینه شان پر از مدالها و نشانهای پرافتخار لنینی و برژنفی و ... بود در زیر آن گزیده ای از مفتاح الفرجین را به خایه خود بستند و معجزه بوقع پیوست. سران کمونیست دو آتشه ای که واژگان سرمایه داری و لیبرالیسم برایشان چون واژه شمر بود نزد امام حسین، یکشبه لیبرال گشته و هوادار سیستم بازار آزاد. خواهر اتحاد جماهیر شوروی را یک شبه گاییدند. شوروی فروپاشید، تمامی اعضای کله خر حزب، لیبرال شده یکشبه سرمایه دار گشتند و به راکفلر می گفتند مسکین، دی فرم های( Deform با رفرم اشتباه نشود ) اقتصادی آغاز گردید و در درازنای 4 سال شهروندان شوروی 140 بار فقیر گشتند. ثروتهای اندوخته شده در اتحاد جماهیر شوروی خصوصی گشته و سر از بانکهای آمریکایی در آوردند، نفت آذربایجان که با خون دل خوردن های استالین برای روز مبادا حفظ شده بود مفت مجانی به کمپانی های نفتی آمریکایی آنهم به گونه امتیازی واگذار گردید و رشته های سوسیالیسم در کشتزارهای اشتراکی یکشبه خصوصی شده تاجیکستان و ازبکستان پنبه شد، برق سراسری خصوصی شد و حتی پادگانهای ارتشی روسیه به خاموشی کشیده شدند و از افتخارات سوسیالیستی شوروی چیز جز مدالها و نشان های افتخار آنهم بر سینه بازنشستگانی که برای گذر زندگی به دستفروشی در بازار آزاد سرمایه روی آورده بودند بجای نماند.(1)

دنباله خواهد داشت

1
نا گفته نماند که بند مفتاح الفرجین به خایه سران احزاب برادر هم رسیدو بسیاری از آنان منقلب ایدئولوژیک گشته و از چپ سنتی بودن به راست سنتی شدن درغلتیدند، سران اینگونه احزاب در ایران زمین هم یکشبه لیبرال گشته و کرور و کرور برای سران کاخ سفید نامه فدایت شویم می فرستادنند. هرچند بسیاری از پژوهشگران جنبش چپ بر این باورند که قدمت مفتاح الفرجین در احزاب برادر ایرانی از اینها بیشتر است و تاریخ سیاسی چپ سنتی با راست واپسگرا در ایران یکی است برای نمونه اشاره به سیاستهای حزب توده پس از رهبری کیانوری بر آن می کنند که چگونه با ملی شدن صنعت نفت در زمان مصدق مخالفت می کردند و به پیرویشان از خط امام خمینی در حکومت اسلامی اشاره می کنند، این گروه از پژوهشگران بر این باورند که سیاستهای مردم فروشانه حزب توده در پنجاه اندی سال گذشته ناشی از این بوده که رهبری حزب بدست نوه شیخ فضل الله نوری که همانا کیانوری باشد اوفتاد و وی مسلح به مفتاح الفرجینی بود که از جد پدریش بوی ارث رسیده بود و بوسیله همین مفتاح الفرجین حزب را به لجن کشید. انتقادی که بر این پژوهشگران وارد است اینست که اشاره ای به چگونگی به لجن کشیده شدن سازمان اکثریت در دفاع بی چون چرایشان از حکومت اسلامی نمی کنند و به این پرسشواره که آیا مفتاح الفرجین نقشی در گند زدنهای تاریخی سازمان فداییان اکثریت دارد و یا نه؟ پاسخی نمی دهند.

Monday, May 05, 2003


شهر قم

شهر ها انگشترند و قم نگین
قم، هماره چون کُس(1) است روی زمین
***
تربت قم قبله عشق و وفاست
شهر صیغه، شهر کُس، شهر صفاست
***
مرقد معصومه چشم شهرها
معجز کُس، کیرمغز را کهربا(2)
***
در حریمش کُسخلان پر میزنند
قرآنی خوانده کمی جلق میزنند
***
این حرم باشد ملایان را مطاف
زائران را ارمغان، عشق و عفاف
***
حوزه قم، کوهی زگُه، برروی آن
فقه و احکام خدا را پاسبان
***
قم همیشه رفته راه مستقیم
جمله آخوندهای دیوث در آن مقیم
***
شهر خون، شهر کثیف، شهر فساد
شهر صیغه ، حوزه و علم لواط
***
گردی عین عفاف، ملای قم
امتی دیوث، دوسرقاف(3) ملای قم

1 با کسی شوخی نداریم! یکی از القاب شهر قم "خاک فرج" می باشد که می شود خاک کُس
2 خواستیم بجای کهربا ، واژه کُسربا بکار ببریم، دیدیم از دیدگاه شرعی ناخالصی دارد چشم براه میمانیم تا فتوای رهبر فرزانه وبلاگستان و یا رئیس مجمع تشخیص مصلحت وبلاگستان چه باشد؟در باره واژه کیر مغز، بر این باوریم مسلمان جماعت و بویژه شیعیان همگی کیرمغزند
3 دوسرقاف اشاره به واژه قرمساق، که آغاز و پایانش (ق) است.

Thursday, May 01, 2003



مینیمالیسم ادبی شمری

یکی از دستاوردهای پسا مدرنیسم در گستره ادبیات داستانی، کوتاه کردن داستان ها به کمترین شکل ممکن می باشد. نویسنده در این شیوه داستان نویسی می باید با کاربرد هنر نویسندگی و اسطوره شناسی پیام خود را کوتاه اما دربرگیرنده و پُر به خواننده برساند. ما نیز بخاطر اینکه از غافله فرهنگ و ادب جهانی که دیرگاهی است از کاروانسرای مدرنیسم خارج گشته و پا به کوره راههای پر از راهزن پسا مدرن گذاشته جا نمانیم دست به نخستین آفرینش ادبی خود در این گستره میزنیم. اما پیش هر چیز برای روشن شدن ذهن برخی از خوانندگان پیش مدرن ، واپسگرا، کودن ، نادان و یا بگفته قدیمی ها اُمل و اخلاقی ها که گمان برده اند ما بد سخنیم و در اینسو و آنسو برایمان کُرکُری خوانده و پارس می کنند، اینرا باید بیافزاییم که کاربرد واژگان اسلامی(دشنامها) از گونه مادر جنده، خواهر گاییدن، عمه جنده و ... از سوی ما به دلیل کاربرد نشانوار (سمبلیک) این واژگان می باشد. ورنه ما بر این باوریم که آدم هم چون دیگر جانوران به کنش جنسی می پردازد. و هرکسی داری مادر و پدری بیولوژیک است، و نیز براین باوریم که نسل بشر خوب یا بد فرآورده مادر کسده گی و خواهر کسده گی این جاندار است و اگر این جاندار آبرو میداشت می باید میلیونها سال از نابودی نسلش میگذشت.

پيش گفتار؛
اگر بخواهیم رخداد عاشورا را در ده واژه ، بگونه ای بنویسیم، که کار را به عزاداری حوزه های علمیه در شهر های کثیف شیعیان، تعطیل کردن بازار و افزایش قیمتها وبه زنجیر زنی،قمه زنی و سینه زنی اهالی این شهرها برای تفریح و سرگرمی دیگر اهالی کره خاک بیانجامد، چنین مینویسیم؛

داستان؛
نیمروز عاشورا گردن حسین را زدیم و خواهرش را گاییدیم.