Wednesday, January 31, 2007

هذیان

هذیان
از امروز ظهر که ابی عبدالله علیه السلام شهید شد رسالت زینب آغازگردید. دورانی که حادثه کربلااتفاق افتاد، امکانات ارتباطی نبود. میتوانست این واقعه در همان بیابانهای کربلا پایان یافته تلقی شود. اما نقش کاروان اسرا به رهبری یک "زن" بنام زینب قهرمان ابعاد حماسه را از سرزمین کربلا که قرار بود حماسه در همانجا دفن شود بیرون آورد و حماسه را با رسانه ی کاروان اسرا به تاریخ منتقل کرد. از امشب و بعد از شهادت امام حسین رسالت کربلایی بر دوش این شیر زن قرار میگیرد. این توازن نقش زن ومرد در شکل دادن وتکمیل ماجرای کربلا از نگاه سمبلیک پر معنا ست که باید مورد توجه وملاک عمل علاقمندان به امام حسین در نقش دهی واقعی به زنان باشد که نیست.
رو را باش به سنگ پای قزوین گفته زرشک! شله زردت زیادی کرده یا قیمه ات را با حلیم قات زده ای حاج آقا، همین دیروز بود که نوشتیم هزار سیصد اندی سال پیش در صحرای کربلا گردن سید الجاکشین حسین ابن علی را زدیم و خواهرش زینب را سپوختیم، آنگاه شما بر منبر رفته و داد بر می آورید که :" از امروز ظهر که ابی عبدالله علیه السلام شهید شد رسالت زینب آغازگردید." از کی تا کنون هزارو سیصد اندی سال پیش را امروز حساب میکنید، امروز ظهر چه کشک چه، رسالت زینب دیگر چه صیغه است. مرد حسابی اگر سپوخته شدن خواهر ابی عبدالله زینب را رسالت میدانی باید بگوییم که ما این بار رسالت نه بر دوش ایشان بلکه همانگونه که نوشتیم به میان دولنگش نهادیم. برای اینکه حساب توازن نقش زن و مرد از نگاه سمبلیک کربلایی بدستت بیاید و یاد اهل بیت بدهی نوشته زیر را بخوان.
ممد نبودی ببینی، شام غریبان
پس از آنکه امام چهارم شیعیان زین العابدین ناخوش از لیسیدن کیرمان(ص) فارغ شد، شاشمان گرفت بسوی سر بریده سیدالجاکشین حسین ابن علی رفتیم و بر سر بی تنش شاشیدیم، از شدت ادرار ما لخته های خون از محاسن سفید نوه رسول الله شسته شد، زینب در حالیکه کسش را با گوشه مقنه اش پاک میکرد شروع به جیغ و داد کشیدن کرد بسویش رفته و فرمودیم: خاموش لکاته اکیبری، پاچه ور مالیده دگوری، ریدیم به قبر جدت با این نوه های بی همه چیزش، خولی از خشم ما آگاه شد و برای حفظ جان زینب کیرش را به تندی از کون زین العابدین ناخوش بیرون کشیده و تا دسته در حلق زینب فرو برد و اورا خاموش نمود
.باری ساعتی از نیمروز عاشورا گذشته بود به سپاهیان فرمان گرد آوردن اهل بیت حسین ابن علی را دادیم، پس از گرد آوری به سرشماری پرداختیم لعبتکانی بودن که از کون و کُسشان نور محمدی می بارید سکینه دختر چهارده ساله حسین ابن علی و لیلا دختر حسن ابن علی همان نوعروس علی اکبر چشممان را گرفتند، برای گند زدایی و نگهداری زیست محیط کربلا و پیش گیری از بیماری های واگیر دار اولاد پیغمبر، چادرهای اهل بیت حسین را به آتش کشیدیم.
رسالت زینب و آغاز امامت زین العابدین بیمار!
زینب و زین العابدین بیمار را مامور شستشوی اهل بیت نمودیم به زینب سفارش نمودیم که سکینه و لیلا برای شام غریبان خودمان آماده نماید. از سوی دیگر به افسران سپاه خود دستور برافشاندن خیمه های جشن و پایکوبی دادیم.غروب آفتاب عاشورا در کربلا با میگساری و شادخوری آغازیدیم سکینه و لیلا با راهنمایی زینب و زین العابدین به جایگاه ما آورده شدند، همراه زین العابدین بیمار کودکی سه چهار ساله چرگین و مفنگی بود، روبه زین العابدین نموده و از و پرسیدیم: زینی این ولد چس کی است و اینجا چه می کند حالمان را بهم زد، زین العابدین پاسخ داد بنده زاده محمد باقر است، میخواهم راه رسم امامت را یادبگیرد. خندیده و به زینی فردمودیم از تو یا از عمه باباش.
با کارگردانی زینب و دستیاری زین العابدین بیمار گروهی از اهل بیت حسین به نمایش رقص شکم و بابا کرم برای رزمندگان و پیکارجویان ما پرداخته و گروهی دیگر نیمه برهنه به میان سپاهیان رفته و به دلجویی از آنان پرداختند.سکینه و لیلا را در دوسوی خود نشانده و به دستمالی آنان پرداختیم در این هنگام عمروعاص گرامی وارد گردید و پیک شادباش امیرالمومنین یزید ابن معاویه (ص) را بر ما خواند، اورا فرمان به نشستن داده و لیلا را به وی واگذاشتیم. پاسی از شب گذشته فرمان به خاموشی چراغها دادیم با خاموشی چراغها گنگ بنگ کربلا آغاز و برگ زرینی دیگر به تاریخ پربار شیعه و ماموریت سیدالجاکشین حسین ابن علی افزوده گردیده داد . سکینه به زیر خود کشیده و به کامجویی پرداختیم، کُسی میزان چون چشم محمد عبدالله تنگ، در آنسوی ما عمروعاص در کار لیلا نوعروس علی اکبر بود و ناله های ارگاسمی لیلا بلند. در آن شام غریبان، تاریکی خیمه از فریاد حشری محشری اهل بیت حسین لبریز بود، ناگهان فریادی بلندی از لیلا برخاست نگران عمروعاص شدیم ترسیدیم که روی کُس لیلا نوعروس علی اکبر سکته کرده باشد. چراغ را روشن نمودیم دیدیم که خولی آمده و با عمروعاص لیلا دختر امام حسن را ساندویج کرده.

Monday, January 29, 2007

کل یوم عاشورا، کل الارض کربلا

کل یوم عاشورا، کل الارض کربلا
روشن است که دیگر دست و دلمان به نوشتن نمیرود، انگار نه انگار شمری در وبلاگستان هست، انگار نه انگار ماه محرم است و سالگرد پیروزی ما بر سالارجاکشان حسین ابن علی و گاییدن خواهرش در دشت کربلا. یا دست ما نمک ندارد، یا شما حافظه تاریخی ندارید. گاس که از برآیند های شله زرد های بی نمکی باشد که نسل اندر نسل خورده اید و با واژگان مرحوم بحرعلوم سید میمیتک رحمت الله علیه به میم هایتان شله زرد زده اید.
چرا دور برویم شما شله زرد خورهای بدبخت را چه به شادباش گفتن به ما و به خودتان، شما را همان بس که امید واهی به طبقه مفلوک کارگر ببندید و روز کارگر را تا پنج هزار سال دیگرجشن بگیرید، دخیل به هشت مارس همشیره های وطنی ببندید، از تولد رضا شاه اول تا ختنه سوران رضا شاه دوم پایکوبی کنید، در سال مرگ محمد رضا شاه حلوا پخش کنید و ...
باری این روضه شمری را نقدا اینجا می گذاریم بلکه روضه خوانی پیدا شود و آنرا بخواند.
روضه را زنده نگاه دارید که ما به آن زنده ایم
امام خمینی(مج)
روز عاشورا پس اینکه آیات مفتاح الفرجین را به بیضه مبارکمان بستیم و گلوی سالار جاکشان حسین ابن علی بریدیم، هوس گاییدن خواهرش زینب جگرگوشه فاطمه الزهرا و اجاق روشن کُن خانه تاريک علی ابن ابی طالب در دلمان اوفتاد، فرمان دادیم اورا به وسط میدان که از خون اولاد رسول الله(مج) رنگین بود بیاورند، اورا بر جهاز شتری انداخته و تنبان از پایش برگرفتیم، کُسش بیرون اوفتاد پر مویی این کُس یاد آور محاسن جدش رسول الله بود، شکافش چون فرق شکافته علی ابن ابی طالب(جک) بود و سفیدی لمبرهایش به گونه های پریده رنگ و بیمار فاطمه الزهرا ماننده.دو لنگ دختر حیدر کرار را به نشان "ویکتوری" که همانا پیروزی عجمی باشد بالا بردیم و ذکر مبارکمان را بر درواژن نوه رسول الله نهادیم و فشار اندکی دادیم، چون گلوی حسین ابن علی خشک بود، بیرون کشیدیم و بسوی جنازه سالار جاکشان حسین ابن علی که دو قدم دورتر از کُس خواهرش اوفتاده بود رفتیم، کیرمان را به خون تازه و ولرم حسین آغشتیم و لگدی به سر از تن جدایش زدیم بگونه ای که نگاهش بسوی کُس زینب بیافتد تا کلوزآپ گاییده شدن خواهرش خوب ببیند و در روز محشر برای لکاته دوعالم فاطمه الزهرا تعریف کند و برای کیر ما طلب شفاعت بنماید، در این میان خولی هم با اردنگ و پس گردنی زین العابدین(عج*) را بوسط میدان آورد و در چند قدمی بستر صحرا ئی زینب تنبان از پایش برگرفت فریاد زین العابدین برخاست، "اوا عمه زینب" بدادم برس . باری بسوی زینب برگشتیم و کیر مان بر درب فرجش نهادیم و به آرامی فرو بردیم، اشهد کُسش را خواند کمی بیرون آوردیم و ناگهان:
چنان ضربی زديم در بین پایش
که لرزید روح نبی از صدایش
زعرش فریاد زهرا آمد، دوش
که یا شمرا کمی آرام بکن توش
علی آن لندهور، پفیوز جاکش
دهان فاطمه بگرفت که هش هش
تو ای زهرا مکن این داد و فریاد
که آبروی مرا دادی تو بر باد
بدان گنجایش زینب بیش از این است
بگو آری، که دانم اینچُنین است
در آنسوی ما خولی سرگرم گاییدن نوه فاطمه زهرا، امام چهارم شیعیان زین العابدین ناخوش بود، ناله های جانسوز زین العابدین گوش
فلک را کر کرده بود، می گفت یا رسول الله سوختم العطش، این کیر مانند شمشیر حیدر کرار دو سر است، یا جدا کونم پاره شده، این کیر از کیر اسب بابای شهیدم ذوالجناح هم کُلفت تر است. از شنیدن آخ و اوخ زین العابدین ناخوش هوس گاییدن کون زینب را کردیم، کیرمان را از کُسش بیرون کشیده و بر درب کونش نهاده و به آرامی فرو برديم پس از به ارگاسم رسیدن زینب و آمدن خودمان از زینب کبري بیرون کشیده و بسوی خولی هنوز مشغول گاییدن زین العابدین بود رفتیم، کیرمان را جلوي دهان زين العابدين(عج) برديم آنرا بویید و اشک در چشمانش جمع شد و ناله سر داد، بخدا که بوی دهان جدم رسول الله را می دهد و سپس به لیسیدن پرداخت
السلام و علیکم و رحمت الشمر و برکاة
ُالتماس دعا
شمر